مفهوم طلاق
واژه طلاق در پارسی، به معنای بیزاری و جدایی کامل است(41) و در تازی، این واژه، مصدر فعل مجرد و اسم مصدر فعل مزید است همانند سلام و کلام و به معنای رهانیدن و گشودن قید و بند است. در لغت عرب، واژه "تطلیق" برای گسست پیوند زناشویی بیشتر بکار میرودوهرچند در موارد خاصی نیز زن حق دارد از دادگاه، طلاق بخواهد. اضافه برآنکه زن میتواند با شرط ضمن عقد در پیمان زناشویی هر وقت بخواهد از مرد طلاق بگیرد.
واژه طلاق در اصطلاح شریعت، همان مفهوم عرفی رایج میان عقلأ را میرساند که شارع مقدس با شرایط خاصی، امضا کرده و به معنای گشودن پیوند زناشویی با واژه مخصوص یا اشاره و نوشتهای است که جایگزین آن باشد، چه پیوند زناشویی بلافاصله گشوده شود و چه بعد از گذشت زمان معین و در اصطلاح حقوق نیز طلاق، عبارتست از ایقاعی تشریفاتی که به موجب آن مرد به اذن یا حکم دادگاه، زنی را که بهطور دائم در قید زناشویی اوست، رها میسازد. در شریعت، گسست پیوند زناشویی به فسخ یا طلاق، صورت میگیرد (ماده 1120 ق.م) و هرچند فسخ نیز همانند طلاق، ایقاع است و از جهت پارهای از احکام - نظیر حکم عده - با آن چندان تفاوتی ندارد با این وجود در امور زیر متفاوتند:
1- فسخ، حقی استکه میتواند برای زن و مرد ثابت شود و اختصاص به مرد ندارد.
-2 فسخ بعد از ثبوت برای اعمال آن هیچ شرط خاصی نظیر اینکه زن، حایض نباشد و یا تشریفات خاصیهمانندحضوردوشاهد عادل، لازم نیست (ماده 449 ق.م) و (ماده 1132 و 1140 ق.م).
3- بعدازفسخ، حقرجوعدر زمان عدة زن، وجود ندارد و به تکرار فسخ، حرمتی ایجاد نمیشود.
4- فسخ در نکاح دائم و موقت، جاری است ولی طلاق تنها در نکاح دائم است
راهکارهای قرآن برای بازگشت به صفا و صمیمیت
مرحله اول: پند و اندرز
واللاتی تَخافون نُشُوزهنَّ فعظوهن: زنانی را که از ناسازگاریشان میترسید، موعظه کنید.
قرآن کریم در وهله نخست، امر میکند که به پند و اندرز، روی آورید، چه بسا همین باعث شود که دوباره زندگی زناشویی در مسیر اصلی قرار گیرد و تأمین کننده آسایش طرفین شود و بر همسر است که برای پند و اندرز ابتدا از واژههای زیبا و دلبرا استفاده کند و شیوه آرامی در پیش گیرد، با همسر خویش به استدلال برخیزد و با عقل و حکمت او را راضی سازد. اما گاهی اختلاف در خانواده بیش از این رسوخ کرده و با پند و اندرز طرفین قانع نمیشوند آن وقت نوبت به مرحله دوم میرسد.
درمرحله دوم: ترک بستر و روابط زناشویی همانگونه که گفتیم در پارهای از موارد، نفرت میان زن و شوهر، ریشه دوانده و با پند و اندرز، کاری از پیش نمیرود. در اینجا راه حل دوم که ترک بستر مشترک و همخوابگی است برای به راه آمدن طرفین بکار میآید. ترک نمودن بستر، نشانه ناراحتی و نارضایتی شوهر از همسر خویش است و چهبسا سبب گردد که هریک به فکر افتند و راه صلاح را در پیش گیرند. اضافه بر آن که ترک بستر، سبب خاموشی خشم و به فراموشی سپردن اسباب ناخشنوندی میگردد. در این مرحله نیز برطرفین است که ابتدا این عامل بازدارنده را در خانه خویش و دور از انظار دیگران بکار بندند و نباید به غیر از مکان بستر، سرایت دهند. برآنان لازم است در برابر کودکان و دیگران، رفتاری مناسب داشته باشند و نباید استفاده از این راهکار بر رفتار آنان با کودکان تأثیر گذارد. در برابر میهمانان نباید عملی از هریک دو همسر سرزند که دیگری را تحقیر و کوچک شمارد. اگر این راهکار مؤثر نشد نوبت به مرحله سوم میرسد.
مرحله سوم: تأدیب
اگر بکارگیری پند و اندرز و ترک خوابگاه، سودی نبخشید و زن، بدون عذر شرعی و عقلی، از تمکین در برابر حق شوهر و ادأ حق مسلم او، امتناع و لجاجت و ستم کند، نوبت به تأدیب میرسد اما نباید این تأدیب به جهت انتقام و اذیت و آزار طرف دیگر صورت گیرد بلکه با عطوفت و مهربانی و به جهت اصلاح همسر و اجرای عدالت باشد نباید خود به بیعدالتی دیگری بینجامد و سبب تحقیر و خواری باشد بلکه باید همراه با ادب اسلامی باشد - این تأدیب هرچند جرم محسوب نمیگردد ولی نسبت به پیامدهای آن، زوج مسؤول است و حتی دیه کوچکترین خراشی را باید به زن بپردازد - اگر این امور زندگی زناشویی را درمسیر طبیعی خود قرار داد دیگر جایز نیست که بر بکار بستن آنها اصرار ورزید و روا نیست همسر را به جهت کارهای ناشایست قبلی بعد از پشیمانی، سرزنش کرد فان اطعنکم فلاتبغوا علیهن سبیلاً(58)
مرحله چهارم: حکمیت
هرگاه کار زن و شوهر از ناخشنودی بالا گرفت و به سرپیچی از وظایف و نفرت از یکدیگر تبدیل شد و خود نیز از پس اصلاح آن برنیامدند بر خانوادههای آنها است که با داوری و پادرمیانی، آنان را به راه راست هدایت کنند و از زیانهای ناشی از سوء رفتارشان آگاه سازند و بر داوران است که با مهربانی و رفتاری پسندیده تا حد امکان سعی در صلح و سازش میان زن و شوهر نمایند و اگر توانستند بین آنها صلح و آرامش برقرار نمایند و زندگی دو طرف را به مسیر اصلی خویش بازگردانند خداوند نیز آنان را یار خواهد بود:
ان یریدا اصلاحاً یوفق ا بینهما.
ولی بعد از شکــست تمام تلاشها در حفظ پیوند زناشویی چارهای بهجز پناه به طلاق و جدایی نیست. با این حال، خداوند متعال برای بازگشت به زندگی زناشویی، موانعی بر سر راه طلاق قرار داده است:
1- باید طلاق در زمان پاکی همسر از خون حیض و هنگامی صورت گیرد که عمل زناشویی صورت نگرفته باشد. این استهمال، بهترین فرصت برای تصمیمگیری صحیح است و تأخیر، سبب میشود احیاناً خشمها فرو نشیند، فکرها باز شود و تصمیمهای ناپایدار و برخواسته از امور پیشپا افتاده، از بین رود و همانگونه که روانشناسان گفتهاند فرصت که بهترین علاج برای درمان جدایی است در اختیار دو طرف قرار گیرد.
-2 باید طلاق در برابر دو شاهد عادل انجام گیرد. مؤمنان همیشه برای اصلاح میان مردم پیشقدمند چه رسد به هنگامی که ازهم پاشیدگی زندگی درمیان باشد. از اینرو این دو نفر نیز از هیچ نوع فداکاری در این زمینه کوتاهی نخواهند کرد. اضافه بر آن که یافتن دو شاهد عادل که حاضر به شنیدن ندای جدایی باشند وقت زیادی از دو طرف میگیرد و زمینه فرو نشستن آتش خشم و کینه میشود و ایبسا موقعیت را برای صلح پایدار فراهم آورد.
در اسلام پس از انجام تشریفات طلاق نیز راههایی برای بازگشت به زندگی مشترک وجود دارد:
1- رجوع: بعد از طلاق، تا پایان زمان عده - سه ماه و ده روز در طلاق رجعی - برای مرد و زن، مدتی است که میتوانند با تفکر و تدبر دوباره بدون عقد و تحمل هزینههای آن و پرداخت مهریه مجدداً به زندگی مشترک باز گردند. گاهی انسان از کرده خویش پشیمان نمیشود مگر آنکه خود را در مقابل عمل انجام شده، احساس کند و عاقبت رفتار خویش را در برابر چشمان مجسم بیند.
-2 بقأ زن در خانه شوهر: شوهر نمیتواند تا پایان زمان عده، همسر خویش را از خانه دور سازد(59) و این امر عامل دیگری است که میتواند طرفین را براه آورد و زندگی مشترک را دوباره برقرار نماید.
3- جواز آرایش برای همسر در این دوران: در زمان عده، زن میتواند برای آنکه شوهر را به خود متمایل سازد، آرایش نماید(60) و از هر شیوه ممکن برای بدست آوردن دل او استفاده کند.
در نتیجه، اسلام، اضافه بر آن که طلاق را بدترین حلالها معرفی کرده است از هر وسیلهای برای جلوگیری از آنچه قبل از انجام طلاق و چه در هنگام آن و چه بعد از آن استفاده لازم کرده است معذلک راه را بر طلاق، بطور کامل نبسته است زیرا گاه علیرغم همة این راهحلها، برخی زندگیها به بنبست میرسند و باید هر یک، زندگی دیگری را با زوج دیگری از سر گیرند.
چرا اسلام حق طلاق را بهدست مرد سپرده است؟ گاه میگویند: چرا در شرائط طبیعی، حق جدایی، بدست مرد سپرده شده و او میتواند هر وقت که بخواهد پیوند زناشویی را ازهم بپاشد ولی زن مجبور به بردباری و ادامه زندگی رقتبار خویش است؟ اینان چشمان خویش را بر واقعیتهای زندگی بستهاند. پیوند زناشویی و روابط خانوادگی را نمیتوان با قانون و مقررات خشک حفظ کرد. آنچه در خانواده باید حاکم باشد اخلاق و رفتار انسانی و اسلامی و محبت قلبی است. در اسلام بارها و بارها بر رفتار نیکو تأکید و به مرد، توصیه شده که به همسر خویش همانند شاخه گلی بنگرد نه آنکه او را در شرایط سخت قرار دهد: "المرأة ریحانه و لیست بقهرمانه" و پیامبر گرامی(ص) فرمودهاند:
«بهترین مردم کــسانی هستند که با همسران خویش بهترین رفتار را داشته باشند.»
اضافه بر آنکه برای قضاوت میان دو همسر نمیتوان شاهدی یافت و برای یافتن حقیقت و مقصر اصلی تحقیق نمود، بسیار دشوار است که رفتار و حرکات آنان در کنترل قانون درآید. اگر مردی از همسرش متنفر شده باشد با هیچ قانون نمیتوان او را مجبور به تأمین زن و زندگی شیرین با او مجبور کرد. اما البته جلوی ستم بر زن در اصل طلاق یا پس از آن را میتوان قانوناً گرفت و حاکم شرع میتواند مانع طلاق ظالمانه شود و نیز اگر طلاق، مانع ظلم به زن است، حاکم میتواند مرد را مجبور به طلاق کند. پس در پاسخ به اینکه اگر زندگی زناشویی دشوار شد چرا حق طلاق بهدست زن سپرده نشود؟! اگر حق طلاق را با قوانین دیگر بسنجیم و خصوصیات فطری هریک از دو همسر را در نظر آوریم معلوم میشود:
اولاً: طلاق برای زن هیچ نوع پیامد مالی بهدنبال ندارد و این مرد است که باید هنگام طلاق مهریه را بپردازد، هزینه زندگی زمان عده را بدهد، مسکن زن در آن مدت را تهیه کند و زندگی فرزندان را تا زمان بلوغ و رشد تأمین کند اضافه بر آنکه اجرت حضانت کودکان و هزینه ازدواج مجدد نیز بر دوش او گذاشته میشود بنابراین از عدل و انصاف خارج است که ناخواسته شخصی رابه پیامدهای عمل دیگری کیفر کنیم و به زن حق طلاق یکطرفه داده شود.
ثانیاً: زن بحسب فطرت خویش و به جهت وظایفی که خداوند بر دوش او نهاده است از احساسات و عواطف بالایی برخوردار است و زود از خود عکــسالعمل نشان میدهد و آمار نشان میدهد که هرگاه امر طلاق به زن واگذار شده است همانند روم قدیم، برخی از قبایل عرب و برخی از کشورهای غربی،(61) شمار فروپاشی خانواده به سرعت رو به فزونی نهاده است.
ثالثاً: در اسلام زن میتواند اگر بخواهد از قید زناشویی رها شود در حالی که همسر خواهان ادامه زندگی است بهگونهای رضایت او را جلب کند و از او طلاق خلع بگیرد. اضافه بر آنکه میتواند در عقد زناشویی، وکالت در طلاق را شرط کند و حق طلاق را بدست آورد.
بنابراین روشن میشود که در شرائط طبیعی، بهتر است که عقد زناشویی همانند عقود دیگر تنها با رضایت دو طرف قرارداد منحل نشود؟ زیرا رضایت دو طرف قرارداد در امر طلاق، نادر است و همانند معاملات دیگر نیست. اضافه برآن که در بیشتر موارد، یکی به قصد ضربهزدن به دیگری از انحلال عقد زناشویی خودداری میکند و در نتیجه این راه امکان عادی ندارد و فلسفة طلاق زیر سؤال میرود.
همچنین اگر دو طرف پیمان زناشویی، موافق با طلاق باشند، اسلام، طلاق را جایز شمرده و این نوع، طلاق "مبارات" نامیده میشود و چون هر دو به طلاق، راضی هستند از هزینههایی که بر مرد معمولاً لازم میشود کاسته میشود ولی نمیتواند بیش از مهریه، مالی بخواهد.(62)
از آنجا که روابط خانوادگی پراز رمز و راز است و غالباً راهی برای ثبوت ادعای هیچیک از طرفین وجود ندارد از حوزه اختیارات دادگاه بیرون است، در نتیجه اگر حق طلاق، صرفاً به دادگاه داده شده و از شوهر، دریغ شود، دستکم پیامدهای زیر را بدنبال دارد:
1- اسرار اختلاف خانواده، فاش و بیشتر سبب وخامت اوضاع میگردد.
-2 آینده زن و شوهر معمولاً بسبب تهمتهایی که برای رسیدن به مقصود گفته میشود خراب میشود.
3- درگیریها به خانوادههای دیگر سرایت میکند و دشمنیها و کینههای قومی بدنبال دارد.
4- در بیشتر موارد موجباب نارضایتی زن و مرد، امور باطنی است که نمیتوان با اماره و بینه، ثابت نمود و دادگاه در این زمینه کاری از پیش نمیبرد و نمیتواند حجت و علاقه را اجباری کند.
با این وجود حاکم اسلامی میتواند برطبق مصالح و شرایط زمانی و مکانی طلاق را فقط از طریق محاکم قضایی اجازه دهد و مردان را محدود کند.
---------------------------------------------------
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
---------------------------------------------------